انار بانو

روزانه های انار بانو که گاهی خیلی ترش میشه

انار بانو

روزانه های انار بانو که گاهی خیلی ترش میشه

آخر امتحانا(پنج)

آخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیش  راحت شدم بالاخره تموم شد

راستی سلام  خوفید؟؟دیروز امتحانام تموم شد و امروز با خیال راحت تا

11 خواب بودم  بدون اینکه دغدغه امتحانو داشته باشم  خوب اول بگم

 معدلم بالای 18 نمیشه چون 2 تا از امتحانام خیلی بد شد در حد

افتادن نه اما خوب  یکیشو با 10 پاس کردم همونکه به استادجلو

روش فحش دادم  یکی دیگه هم5/16 شدم که فکر میکردم 18 بشم

 ولی قبولم مشروطی در کار نیست .دوست جونم که همین جور

 داره ناز و نوازش میکنه   برای این نمرات قشنگ تشویقم میکنه

11 روز مونده حالا اگه گفتین به چی؟؟ 

نه عزیزم اشتباه حدس زدی  یه بار دیگه تلاش کن!! آهان آفرین 11 روز

مونده به تولد مبارک و میمون این بنده عزیزکه خودم باشم

نمیدونم امسال چرا اینقدر برای رسیدن روز تولدم ذوق و شوق دارم

شاید چون اولین باره با دوست جونم هستم نیدونم که

مقرارت دانشگاهو که دیدید که؟؟؟ من یه مقنعه گشاد دارم که اگه جمعش

 نکنم تا گردنم کمپلت می افته بیرون  این آخرا با اون میرفتم

با موهای جینگیلی که از زیر مقنعه زده بیرون همه اش تو صورتم البته

آرایشم کم بود فقط کرم و ریمل اما با اون موهای جینگیلی معلومه دیگه

تابلو بود دیروز قرار بود برم پیش دوست جون دیدم قیافه ام خیلی

بی رنگ و رو شده رفتم یه رژ زدم از اونا که به قول دوست جون

میاد تو چشم دقیقاً رنگ اناراز جلو اتاقک حراسترد شدم زنه

به سارا دوستم گف این صبح میرف آرایش نداشت الآن چه

رژی زده منم بلند گفتم به تو چه زنیکه بیرون دانشگاه به تو

ربطی نداره

بعدم زنگیدم دوست جون گفتم کجایی؟؟؟؟ گف به تو هیچ ربطی

نداره من کجام  منو میگی شاکی شدم قاطی بعدم هر چی

گرفتم در دسترس نبود داشتم با خودم خط و نشون میکیشیدم

دوستش زنگ زد گف انار میدونی  حمید کجاست؟؟

(ا اسم دوستم لو رف  اشکال نداره) گفتم نه زنگ زدم باباش

گف داره میاد دنبال من زنگ زدم خودش گف به من ربطی نداره

گف باشه مرسی . چند دقیقه بعد دیدم

سارا دوستم از توی رستوران رف بیرون گفتم سارا کجا؟؟ گف هادیه

گفتم خوب همین جا حرف بزن گف خط نمیده گفتم برو بابا

توام دیوونه شدی خل و چل   بعد دوباره دیدم دوست حمید

زنگید گف انار به روی خودت نیار میخواد  از دلت در بیاره  داره

میاد دنبالت منتها  بهت نگفته فقط باباش سوتی داده هیچی

به روش نیار منم یه ذره فحشو کشیدم به جون

جد و اباد و اینا(میدونید که؟)بعدم گفتم نه بچه خوبی میشم تا

تلو قطع کردم دیدم دم رستوران نگه داشت منم دستم زیر چونه ام

داشتم همچنان خطو نشون میکشیدم  دیدم با نیش باز اومد گف

سلام زندگیممنو میگی کوفت زندگی دردو زندگی

حالا به من چه ؟؟ به من هیچ ربطی نداره اون گوشی صاب مرده

برای چی خاموشه   خاموش میکنی میری دختر بازی

همین جوری پامو گذاشتم رو گاز گفتم تا خسته شدم بعد

سارا و نعیمه یکی ازدوستام که به حمید میگن عمو

گفتن اوهههههههههه چته وحشی عمو اصن پاشو برو

این بی شعور نمیخواد بیاد

حمید: عزیزم مگه ما پریروز از دست مزاحم من دعوامون نشد؟؟

(شادی فهمیدی که اون مزاحم هنوز هست  و جمعه دوباره

دعوامون شد سر اون ) گفتم چرا گف خوب زنگ زد منم گوشیو

خاموش کردم دیگه گفتم تو یک ماه گوشیت خاموش بود باز

زنگ زد بعد یک ماه حالا یه روزه میره پی کارش  گف اگه

علی ساربونه میدونه چی کار کنه  این شد که من بهش میگم

علی ساربون   بعدم رفتیم یه دوری توی شهر  محل تحصیل بنده زدیم

که خیلی هواش خوب بود و بینهایت هوای پاکی شده بود

و آسمون خوشگلی بود خیلی وقت بود آسمون رو این رنگی

 ندیده بودم  بعدم اومدیم تهران بعدم سارا اعتراف

کرد از صبح میدونسته که حمید میخواد بیاد دنبال من

اون موقع هم که از رستوران رف بیرون حمید زنگ زده بوده

 رفته به اون بگه من خیلی عصبانیم زودتر خودشو برسونه

این بود انشای من در مورد یک روز گردش و دودره بازی

امروز کلی از خواب پا شدم حس کردم اوهههههههههههه

کو تا اسفند  که برم دانشگاه و الآن کلی حوصله ام سر رفته

یکی بیاد با من بریم بیرون شادی نمیشه بیای تهران؟؟؟

ببخشید سرتون رو درد آوردم

 

پ.ن:شادی خیلی خوشحالم که هستی و مث اسمت شدی

عزیز دلم

پ.ن: اگر سوالی از من و یا حرفی توی بلاگ میزنید من توی همین

کامنت دونی جواب میدادم اگر منتظر جوابی از من هستین  گفتم

بدونید  سر فرصت میام به همه تون سر میزنم فعلآً کمی درگیرم

 

دوستون دارم مث همیشه

قربونتون انار بانو

 

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
شادی سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ب.ظ

اولم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:دی

فکر میکنم بله
موفق باشی :دی

شادی سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:02 ب.ظ

آخ چه حالی میده:دی

چی عزیزم حال میده؟؟؟

شادی سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ

حالا برم بشینم بخونم ببینم چی به چیه:دی

سپیده سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:29 ب.ظ http://asemaneabieman.blogfa.com

پس مساله عاطفی وحشتناک این بود؟

خوشحالم حالت بهتره زندگی:دی

کمیش این بود دوست جون فاجعه بود در حد فیلم سینمایی که همون بهتر هیچ کی ندید من عصبی بشم آخرت کولی بازیم حمیدم آخرت لج بازی:دی
و این جوری زندگی به لقا الله میپیونده مگه نه؟؟؟؟؟؟/

فرید)گلهای کاغذی( سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:25 ب.ظ

شادی خانوم سلام...
انار بانو ...!
اسم قشنگی رو انتخاب کردی...
منم لینک جدید رو با همین اسم می زارم...

مرسی که اسمم رو لو دادی :دی

maman maryam سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ب.ظ

salam dokhtar goli, khosh be halet ke emtehanat tamoom shod , male man taze shoro shode... ax am az alireza nazashtam chon be jash film gozashtam dige... badesham shoma tashrif biarid ma gharz am midim pesarakemoon ro ... shayadam age didim kar o kasebi khoobe be jaye gharz ejare dadim :D

آخه سرعت اینجا افتضاحه مامی جون میدونی که واسه همین نشد ببینم فیلمو ۱ ساعت صبر کردم دیدم نیومد گفتم اه بستمش کلیم اعصابم خرد شد

در مورد علیرضا هم خودم نگهش میدارم تمام وقت کرایه اش میکنم به هیچ کیم حق نداری بدیشا مامان مریم

ایلیا سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ب.ظ http://parazit85.mihanblog.com

خدا الهی یکی مثل این آقای مسئول حراست ما به شما بده !‌ انقده خوبه . گیر که نمیده هیچ . خودش هم حالی میبره بعضی وقتها !‌

من مطمئنم خودش یه حالی میکنه منتها بقیه پسرا حق حال کردن ندارن چون بارها گیرایی داده به من که پسرا نفهمیدن حتی حمید که حساسه

رونیکا سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:40 ب.ظ http://www.ronika.special.ir/

شادی زرنگ شده امروز همه جا اول شده:دیییی
اول شدن رو میگه حال میده:دی
خدا تو رو نکشه دختر با این جواب هات=))
خوب کامنتش رو ادیت کن:))
چه پستت بد آموزی داشت
همش فحش بود:دیییییییییییییییییییییییی

آخه نه که تو هم اسمم رو نگفتی:دی
منکه همه حرفا رو نگفتم جیگر! کجاش بد آموزی داشت ایا؟؟؟؟؟؟؟؟

گل پر چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ق.ظ http://livealive.blogfa.com/

طفلک دوستت چی می کشه از دست تو.راستی مطمئنی این معلمه که بهش فحش دادی میاد نمره تو با احترام می ده؟

گل پر جونم وظیفه اش بود بده :دی به من میگن انار not برگ چغندر:دی

فرزانه و مجتبی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ب.ظ http://khakestare-vojood.blogfa.com

سلام
خوشحالیم که خوشحالین
پس اسمشون حمیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوه مای گگگگگگگااااااااااااااااااااااااددددددددددددددددد

شادی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ق.ظ

ای خدا بگم چیکارت کنه شادی.از ۱۲ تا حالا دارم دنبال قالب میگردم برا بلاگ اسکای نیستتتتتتتتت
حالا نمیشد تو بلاگفایی پرشین بلاکی...چه میدونم پارسی بلاگی وبلاگ میزدی؟

کیو جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:56 ب.ظ

برمیگردم شادی ...
الان باید برم ...

منتظرم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد